دنیا چرخید و چرخید و چرخید و ما هم مسی شدیم

انتخاب وبلاگ برتر

سلام دوستان گرامی.اگر خواستین در سایت انتخاب وبلاگ برتر شرکت کنید تا هر ماه وبلاگای برتر انتخاب بشه و شایدم وبلاگ خودتون باشه داخل اون به لوگویی که قسمت لوگوهای وبلاگم هست برین کلیک کنین و به وبلاگم اگر دوست داشتین امتیاز بدین و در قسمت ثبت وبلاگ جدید برین و وبلاگ خودتون رو ثبت کنید.

ممنون

قبیله هواداران احسان علیخانی(برنامه ماه عسل)

دوست های خوبم

برای حمایت از احسان علیخانی و برنامه ماه عسل توی قسمت لینک ها به لینک قبیله هواداران احسان علیخانی(کلبه تنهایی)بروید و ثبت نام کنید و این عکس رو به عنوان پست ثابت قرار بدهید تا در لیست حامیان ماه عسل  قرار بگیرد و بتوانیم باثبت نام گروهی خودمون دوباره برنامه زیبا ماه عسل با اجرای زیبای احسان علیخانی رو به ایران برگردونیم

سلام

سلام دوستان گرامی کدوم یکی از شماها یاد داره با نرم افزار هلو (نرم افزار حسابداریه) حسابداری انجام بده؟

سلام

سلام خوبین خوشین سلامتین؟خوب چی بگم اومدم یه احوال پرسی انجام بدم و برم.

شاگرد و استاد حسابی

قدرت کلمات را دست کم نگیرید

به جای خسته نباشید؛ بگوییم : خدا قوت

به جای خدا بد نده؛ بگوییم : خدا سلامتی بده


به جای
بد نیستم؛ بگوییم :‌ خوب هستم

به جای
فراموش نکنی؛ بگوییم : یادت باشه

به جای
پدرم درآمد؛ بگوییم : خیلی راحت نبود

به جای
دستت درد نکنه؛ بگوییم : ممنون از محبتت، سلامت باشی

به جای
ببخشید که مزاحمتان شدم؛ بگوییم : از اینکه وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم

به جای
گرفتارم؛ بگوییم : ‌در فرصت مناسب کنار شما خواهم بود

به جای
دروغ نگو؛ بگوییم : راست می گی؟ راستی؟

به جای
قابل نداره؛ بگوییم : هدیه برای شما

به جای
شکست خورده؛ بگوییم : با تجربه

به جای
فقیر هستم؛‌ بگوییم : ثروت کمی دارم

به جای
بدرد من نمی خورد؛ بگوییم : مناسب من نیست

به جای
مشکل دارم؛ بگوییم : مسئله دارم

به جای
جانم به لبم رسید؛ بگوییم : چندان هم راحت نبود

به جای
مسئله ربطی به تو ندارد؛ بگوییم : مسئله را خودم حل می‌کنم

به جای
من مریض و غمگین نیستم؛‌ بگوییم :‌ من سالم و با نشاط هستم

به جای
زشت است؛ بگوییم :‌ قشنگ نیست

به جای
چرا اذیت می‌کنی؛ بگوییم :‌ با این کار چه لذتی می‌بری

به جای
غم آخرت باشد؛ بگوییم : شما را در شادی ها ببینم

به جای
متنفرم؛ بگوییم : دوست ندارم

به جای
دشوار است؛ بگوییم : آسان نیست

به جای جملاتی از جمله
چقدر چاق شدی؟، چقدر لاغر شدی؟، چقدر خسته به نظر می‌آیی؟، چرا موهات را این قدر کوتاه کردی؟، چرا ریشت را بلند کردی؟، چراتوهمی؟، چرا رنگت پریده؟، چرا تلفن نکردی؟، چرا حال مرا نپرسیدی؟

بگوییم:
سلام به روی ماهت، چقدر خوشحال شدم تو را دیدم، همیشه در قلب من هستی ...

برداشت از سایت PERSIAN-STAR.ORG

خاطرات دندانپزشکی من

سلام

بعد از عمری ترس از درد دندان و دندان پزشکی بالاخره به علت عفونت داخل دندان و متورم شدن لثه عزیزم،مجبور شدم برم پیش متخصص و دندونمو نشون بدم.از دندونم عکس گرفتن و گفتن که باید به مدت یک هفته کپسول خشک کننده بخورم و بعد برم تا عصب کشی کنن.(حالا من تو فلسفه این اسم موندم که عصب کٍشی هست یا عصب کُشی)ولی داداشم به من گفته خواهر جان دلبندم اون عصب کُشی هست نه عصب کِشی،چون عصب دندون رو میسوزونن و میکُشنش.خلاصه ما بعد از 10 روز رفتیم و دندون عزیزمون رو در دست متخصص دندانپزشکی قرار دادیم تا هر چی خراب کردیم رو طفلی دکتر درست کنه.حالا من کلا از ترس رفتم رو ویبره و هی از دکتر می پرسم دکتر درد داره؟دکتر من میترسم،دکتر از عصب کُشی بد شنیدم،میگن خیلی وحشتناکه.حالا طفلی دکتر میگه نه بشین تا آمپول رو بزنم و اصلا دردم نداره.فقط تو آروم باش.دیگه تو اون لحظه بحرانی فقط و فقط خدای بزرگوار رو به یاد داشتم و فقط ذکر میگفتم.همین ذکرها قلبمو آروم کرد و دکتر گفت هر وقت آروم شدی آمپولو بزنم.خلاصه برای اولین بار آمپول دندان پزشکی وارد دهنم شد و بدون یک ذره درد با کمک خداوند متعال بیرون کشیده شد.حالا دکتر صندلی رو برده پایین پایین تا تپش قلبم کم بشه ولی دندون و اطراف لثه عزیزم بی حس نمیشه که نمیشه و علتشم همون عفونت هست که مقداری از قبل درونش مونده.دیگه مجبور شدن تا دومین آمپولم تزریق کنن برام.این آمپول کاملا رفت داخل لپم تا کنار دندون آسیام رسید و تزریق شد.بالاخره از اولین قسمت ترسناکش بدون درد گذر کردم با کمک خداوند بزرگم.ولی به نظر من فقط ذکر خدا بود که کمکم کرد و بعدشم دکتر عزیز که بهشون اعتماد داشتم.اولین جلسه با کلی کار درون دندونم تمام شد و پانسمانش کردن.دیگه برای جلسه دوم گفتن 15 روز دیگه بیان که شد امروز.از ساعت 12:15 روی صندلی نشستم و کار روی دندونم شروع شد.داشت به جاهای ترسناک میرسید چون خانم دکتر گفتن که چراغ الکلی رو بیارین،داشتم از ترس سکته می کردم ولی خدا رو شکر وقتی شروع کردن برای سوزوندن عصب گرامی دندونم هیچ ترسی نداشت انگار و همشو مدیون خدای بزرگم هستم.بعد از حدود 2 ساعت و 4 بار عکس گرفتن از دندونم بالاخره کار عصب کُشی تمام شد و پر کردن دندونمو و گفتن 2 هفته دیگه بیان تا روکش کنم دندونتون رو.تازه الان یک ذره دردم شروع شده که به علت همون عصب کُشی هست ولی ان شاا... یک ساعت دیگه خوب میشه.
این قضیه رو نوشتم که هر کس مثل من ترسو هست و می ترسه بره دندون پزشکی و دندونشو معالجه کنه خودشو بزنه به نترسی و فقط به خدا اعتماد کنه و بعد از اون به دکترش.اگر درد دندون رو پشت گوش بندازین عاقبتش میشه عفونت لثه و متورم شدن لثه و مجبورین جراحی یا عصب کُشی کنین خدای نکرده که برای خودتونم بد و زجر آوره.پس اگر یک لک کوچولو رو دندونتون دیدین حتما سریع به دندان پزشکی مراجعه کنین.
و بدونین که عصب کُشی درد نداره.

برای فاطمه عزیزم

بیا ادامه مطلب عزیزم

ادامه نوشته

داستان دیوار شیشه ای ذهن


يه روز يه دانشمند يک آزمايش جالب انجام داد

اون يه آکواريوم شيشه اي ساخت و اونو با
يه ديوار شيشه اي دو قسمت کرد.

تو يه قسمت يه ماهي بزرگتر انداخت و در قسمت ديگه يه ماهي کوچيکتر که غذاي مورد علاقه ي ماهي بزرگه بود.

ماهي کوچيکه تنها غذاي ماهي بزرگه بود و دانشمند به اون غذاي ديگه اي نمي داد... او براي خوردن ماهي کوچيکه بارها و
بارها به طرفش حمله مي کرد،
اما هر بار به يه ديوار نامرئي مي خورد همون ديوار شيشه اي که اونو از غذاي مورد علاقش جدا مي کرد.

بالا خره بعد از مدتي از حمله به ماهي کوچيک منصرف شد. اون باور کرده بود که رفتن به اون طرف آکواريوم و خوردن ماهي کوچيکه کار غير ممکنيه.

دانشمند شيشه ي وسط رو برداشت و راه ماهي بزرگه رو باز کرد، اما ماهي بزرگه هرگز به سمت ماهي کوچيکه حمله نکرد. اون هرگز قدم به سمت ديگر آکواريوم نگذاشت.

مي دونين چرا؟
اون ديوار شيشه اي ديگه وجود نداشت، اما ماهي بزرگه تو ذهنش يه ديوار شيشه اي ساخته بود.
يه ديوار که شکستنش از شکستن هر ديوار واقعي سخت تر بود.
اون ديوار باور خودش بود. باورش به محدوديت

ما هم اگه خوب تو اعتقادات خودمون جستجو کنيم، کلي ديوار شيشه اي پيدا مي کنيم که نتيجه ي مشاهدات و تجربياتمونه و خيلي هاشون هم اون بيرون نيستن و فقط تو ذهن خود ما وجود دارند.

هر فردي خود را ارزيابي مي کند و اين برآورد مشخص خواهد ساخت که او چه خواهد شد.

شما نمي توانيد بيش از آن چيزي بشويد که باور داريد هستيد،
اما بيش از آنچه باور داريد مي توانيد انجام دهيد.

نورمن وينست پيل

برداشت از سایت شبکه 5                                         www.clube.tv5.ir