رها کوچولوی ما

یه سلام قشنگ به همه ی دوستای گلم


بعد یه غیبت طولانی بالاخره اومدم ولی زیاد وقت ندارم،ببخشید که نمیتونم به

کامنتاتون جواب بدم، فقط اومدم دلیل غیبتمو بگم و برم.


اینم قشنگ ترین بهونه ی من واسه به قول بعضی از دوستان: بی معرفتی!!! 




واسه دیدن بقیه تصاویر تشریف بیارین اینجا

ادامه نوشته

گربه به این خوشگلی دیده بودین؟

نظر سنجی

سلام به همه ی دوستای خوبم.


حالا که تشریف آوردین میشه تو نظرسنجی شرکت کنین؟

لطفا درمورد این دوتا دختر بچه نظر بدین که کدومشون خوشگلترن؟

یکی برادرزاده خودمه یکی هم برادرزاده ی شوورجونم، بحثمون شده من میگم برادرزاده من خوشگلتر و بانمک تره

آقا میگن برادرزاده ی من، حالا لطفا کامنت بذارین نظرتونو بگین. خیلی مرسی.


1.  نیوشا




2. فافا






بعدا میگم کدومشون برادرزاده ی خودمه.

آقایون روزتون مبارک


 

ميلاد مرتضي اسدالله حيدر است


جشن ولادت علي(ع) آن مير صفدر است


زوجي براي فاطمه حق آفريده است


اين زادروز همسر زهراي اطهر است


ولادت حضرت علی(ع) مبارک.

بالاخره برگشتم


سلام          سلام          سلام  


سلام به همه ی دوستای خوفم.

ببخشید که بی خبر رفتم و غیبتم طولانی شد.

و مرسی که تو این مدت به وبم سر زدین و نظرای خوشمل خوشمل گذاشتین.

میدونم دلتون حسابی واسم تنگ شده،

منم دلم یه ذره شده بود.همه تونو دوس دارم.




نوزادی که هنوز نمیدونه متولد شده



عمل سزارین و نوزادی که بیرون از شکم مادر هست ولی هنوز داخل کیسه سالم آب

داره از طریق مادر تنفس و تغذیه میکنه.



«این شما هستید که مفهوم زندگی را متوجه نشدید»

یک جمله از «جان لنون»:
"......زمانی که به مدرسه رفتم از من پرسیدند: که وقتی بزرگ شدی

میخواهی چه کاره بشوی. من پاسخ دادم "خوشحال."

آنها به من گفتند که مفهوم پرسش را متوجه نشدم و من به آنها گفتم این

شما هستید که مفهوم زندگی را متوجه نشدید."
 
“When I went to school, they asked me what I wanted to be when I grew up. I wrote down ‘happy’. They told me I didn’t understand the assignment, and I told them they didn’t understand life.”


شما چی فکر میکنید؟




سیب


تـــــوبــه مـــن خندیدی  و نمیدانستی


مـــن به چه دلهره از باغـــچه همســـایه

ســــیب رادزدیدم !

باغبــــان ازپی مــــن تنددوید


ســــیب دندان زده را دست تودید


غضب آلــــود به من کردنـــگاه


ســـیب دندان زده ازدســت توافتادبه خــــاک


و تـــو رفتــی وهنـــوز سالهــــاست


که درگـــوش من آرام آرام


خش خش گام توتکرارکنان میدهد آزارم


ومن اندیشه کــنان


غرق این پنــــدارنم


که چرا باغچه کوچک مــا ســـیب نداشت.... .


پاسخ فروغ



مـــن بــه توخنـــدیدم


چــون کــه میدانســـتم


تو به چه دلهره ایی ازباغچــه همــسایه


ســیب رادزدی


پـــدرم ازپـــی توتند دوید


ونمـــیدانستی باغــبان باغــچه همسایه


پـــدرپـــیرمـــن است.


مـــن به توخنـــدیدم


تاکـــه باخــنده به تــوپـــاسخ عشق تـــوراخالـــصانه بدهم


بـــغض چشـــمان تـــولیـــک


لرزه انداخت به دستان من و


ســــیب دندان زده ازدســت مــــن افتادبــه خـــاک


دل مـــن گفت : بــــرو


چون نمیـــخواست بـــه خاطر سپارد


گریــــه تلخ تـــورا...


ومـــن رفتم وهنوز سالهاست


که درذهـــن من آرام آرام


حیرت وبغــــض توتکرارکنان


میــــدهد آزارام


ومــــن اندیشه کنان غرق دراین پندارم


کـــه چه میشد

اگـــرباغچه خانـــه ی ما

ســـــیب نداشـــت!

ناگفته های باغبان


من چه می دانستم، کاین گریزت ز چه روست؟


من گمانم این بود


که یکی بیگانه


 با دلی هرزه و داسی در دست

 

در پی کندن ریشه از خاک


سر ز دیوار درون آورده


مخفی و دزدانه...


تو مپندار به دنبال یکی سیب دویدم ز پیت


و فکندم بر تو نگهی خصمانه!


من گمان می کردم چشم حیران تو چیزی می جست


غیر این سیب و درختان در باغ


به دلم بود هراسی که سترون ماند


شاخ نوپای درخت خانه...


و نمی دانستم راز آن لبخندی که به دیدار تو آورد به لب

دختر پاکدلم، مستانه!


من به خود می گفتم: «دل هر کس دل نیست!»


هان مبادا که برند از باغت


ثمر عمر گرانمایه تو،


گل کاشانه تو،


آن یکی دختر دردانه تو،


ناکسان، رندانه!


و تو رفتی و ندیدی که دلم سخت شکست


بعد افتادن آن سیب به خاک...


بعد لرزیدن اشک، در دو چشمان تر دخترکم...


و تو رفتی و هنوز


سالها هست که در قلب من آرام آرام


خون دل می جوشد


که کسی در پس ایام ندید


باغبانی که شکست بیصدا، مردانه...


؟؟؟


 شعر اقای جواد نوروزی از زبان سیب
دخترک خندید و


پسرک ماتش برد !


که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده


باغبان از پی او تند دوید


به خیالش می خواست،


حرمت باغچه و دختر کم سالش را


از پسر پس گیرد !


غضب آلود به او غیظی کرد !


این وسط من بودم،


سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم


من که پیغمبر عشقی معصوم،


بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق


و لب و دندان ِ تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم


و به خاک افتادم


چون رسولی ناکام !


هر دو را بغض ربود...


دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:


" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "


پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:


" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "


سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !


عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !


جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،


همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:


این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت!


منبع:http://iranqma.blogfa.com/




 

شرط عشق

*****

ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺁﺑﻠﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ

ﺑﺴﺘﺮﯼ ﺷﺪ. ﻧﺎﻣﺰﺩ ﻭﯼ ﺑﻪ ﻋﯿﺎﺩﺗﺶ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺻﺤﺒﺘﻬﺎﯾﺶ

ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﻧﺎﻟﯿﺪ . ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺯﻥ ﺷﺪﺕ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺁﺑﻠﻪ ﺗﻤﺎﻡ

ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ . ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﻋﺼﺎﺯﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﯿﺎﺩﺕ ﻧﺎﻣﺰﺩﺵ

ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺭﺩﭼﺸﻢ ﻣﯿﻨﺎﻟﯿﺪ . ﻣﻮﻋﺪ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪ. ﺯﻥ

ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﺑﻠﻪ ﺁﻧﺮﺍ ﺍﺯ ﺷﮑﻞ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ

ﻫﻢ ﮐﻪ ﮐﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﻋﺮﻭﺱ

ﻧﺎﺯﯾﺒﺎﻫﻤﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺑﺎﺷﺪ . ۲۰ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ

ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺯﻥ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺖ، ﻣﺮﺩﻋﺼﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﮔﺸﻮﺩ.

ﻫﻤﻪ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ “ :ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﺟﺰ ﺷﺮﻁ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻡ.

دقت کردین؟


ادامه مطلب...

ادامه نوشته

ديشب اينترنتم قطع شد
رفتم يه ذره با خانواده نشستم، باهاشون آشنا شدم
به نظر آدماى خوبى ميان!

نهضت اینترنتی "یلدای هفت ایرانی"

خداوند سنگ را خلق کرد

فرشتگان جمع شدند و گفتند که سنگ قویترین مخلوق است

خداوند آهن را آفرید

آهن سنگ را برید،فرشتگان گفتند : آهن قویترین مخلوق است

سپس آتش را آفرید

آتش آهن را ذوب کرد،گفتند آتش قوی ترین مخلوق است

آب را افرید

آب آتش را خاموش کرد،گفتند آب قوی ترین مخلوق است

در این حال خداوند فرمود :

من بزودی انسان را خلق خواهم کرد این انسان از داراییش انفاق خواهد کرد

قوی ترین مخلوق من انسانی است که با دست راست طوری انفاق کند که دست چپش متوجه نشود.


ضمن تشکر از  مدیر وبلاگ آواره ی خاموش  بابت این پیشنهاد

دوستان ...

عزیزان و بزرگواران هموطن شما رو به شرکت در این نهضت مجازی و حقیقی دعوت می کنیم...

پیرو شرایط جاری و هزینه های سرسام آور تهیه مواد غذایی، به دنبال سودجویی و منفعت طلبی بعضی گروه ها که معرف حضور همگان هست و باعث وارد شدن فشارهای اقتصادی زیادی به اغلب اقشار جامعه شده، یک بار دیگه، همبستگی خودمون رو و عاطفه و مهر و محبتی رو که به حکم ذات اسلامی آریایی در وجودمون به یادگار گذاشته شده نشون بدیم...

پیشنهاد ما تهیه یک پکیج، هر چند کوچک و مختصر از میوه و شیرینی و آجیل شب یلداست و هدیه اون به مستمندان و همه ی کسانی که به نوعی نیازمند و ناتوان از برگزاری مراسم زیبای یلدا هستند...

پیشنهاد ما عدد زیبای "هفت" برای حداقل 7 تا پکیج از خوراکی های شب یلداست...حالا هر کی به فراخور توان خودش هر کار اضافی هم دوست داشت انجام بده...همین که کمک کنیم مراسم شب یلدا تو خونه های دیگری هم برگزار بشه کافیه...

خانواده های زیادی هستند که توی این شرایط نه تنها توان برگزاری مراسم رو، هر چند مختصر ندارند، بلکه حقیقتا به نان شب خود محتاج شده و کودکانی که از خوردن یک وعده غذای معمول محرومند...و اینکه شادی هایمان را تقسیم کنیم تنها یک شعار نیست...

(مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله مائه حبه و الله یضاعف لمن یشاء و الله واسع علیم.)حکایت کسانی که مالشان را در راه خدا می بخشند، حکایت دانه ای است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه صد دانه باشد و خدا برای هرکس بخواهد پاداشی چند برابر می دهد و خدا وسعت بخش داناست.

خواهش می کنیم سری به خانه های فقیرنشین جنوب شهرها، خانه های سالمندان، مراکز بهزیستی و همه عزیزانی که این شب سال رو هم مانند باقی روز و شب هاشون با غم و اندوه سپری می کنند بزنید...

خواهش می کنیم نگذارید از ایرانی بودن ما، تنها نامش باقی بمونه...

خواهش می کنیم و لطفا این پست یا مطالب اون رو به اشتراک بگذارید تا در همین اندک فرصت باقی مانده بتونیم به افراد بیشتری اطلاع رسانی کنیم...

-------------------------------------

پی نوشت : با توجه به تقارن شب یلدا با پنج شنبه شب، پکیج های شب یلداتون رو می تونید به نیت اموات و درگذشتگان و عزیزانتون هدیه کنید...

چرا والدين پير ميشوند؟؟؟


روزی رییس یک شرکت بزرگ به دلیل یک مشکل اساسی در رابطه با

یکی از کامپیوترهای اصلی مجبور شد با منزل یکی از کارمندانش تماس

بگیرد.بنابراین، شماره منزل او را گرفت.
 
کودکی به تلفن جواب داد و نجوا کنان گفت: «سلام»
 
رییس پرسید: «بابا خونه س؟»
 
صدای کوچک نجواکنان گفت: «بله»
 
می تونم با او صحبت کنم؟ کودکی خیلی آهسته گفت: «نه»
 
رییس که خیلی متعجب شده بود و می خواست هر چه سریع تر با یک

 بزرگسال صحبت کند، گفت: «مامانت اونجاس؟»
 
«بله»
 
می تونم با او صحبت کنم؟ دوباره صدای کوچک گفت: «نه»
 
رییس به امید این که شخص دیگری در آنجا باشد که او بتواند حداقل یک

پیغام بگذارد پرسید: « آیا کس دیگری آنجا هست؟»
 
کودک زمزمه کنان پاسخ داد: «بله، یک پلیس»
 
رییس که گیج و حیران مانده بود که یک پلیس در منزل کارمندش چه

 می کند،

پرسید: «آیا می تونم با پلیس صحبت کنم؟»
 
کودک خیلی آهسته پاسخ داد: «نه، او مشغول است؟» مشغول چه

کاری است؟
 
کودک همان طور آهسته باز جواب داد: «مشغول صحبت با مامان و بابا و

 آتش نشان.»
 
رییس که نگران شده بود و حتی نگرانی اش با شنیدن صدای

هلی کوپتری از آن طرف گوشی به دلشوره تبدیل شده بود

 پرسید: «این چه صدایی است؟»
 
صدای ظریف و آهسته کودک پاسخ گفت: «یک هلی کوپتر»
 
رییس بسیار آشفته و نگران پرسید: «آنجا چه خبر است؟»
 
کودک با همان صدای بسیار آهسته که حالا ترس آمیخته به احترامی

در آن موج می زد پاسخ داد:

 «گروه جست و جو همین الان از هلی کوپتر پیاده شدند.»
 
رییس که زنگ خطر در گوشش به صدا درآمده بود، نگران و حتی کمی

 لرزان پرسید: «آنها دنبال چی می گردند؟»
 
کودک که همچنان با صدایی بسیار آهسته و نجواکنان صحبت می کرد با

خنده ریزی پاسخ داد: «من».

گل رز سرخ

هنگام انفجار و فرو پاشی ستارگان، گازها و موج های حاصل، ترکیبی بسیار
 
زیبا بمانند گل سرخ (رُز)ایجاد می کنند.

عکس زیر توسط تلسکوپ هابل (Hubble Telescope) ناسا گرفته شده است و

توسط ناسا "انفجار گل رز سرخ" نامیده شده . این پدیده در قرآن مجید 1400 سال

پیش در سوره الرحمن آیه 37 بیان گردیده است:
 



 فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاء فَكَانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهَانِ

هنگامی که آسمان از هم شکافته شود و مانند گلی سرخ رنگ (گلگون) درآید.

آیه ی ۳۷ سوره الرحمن
 

چند سال پیش در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا میکند. مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد. پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود .... تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد.

مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت میکشید ولی عشق مادر به کودکش آنقدر زیاد بود که نمیگذاشت او بچه را رها کند. کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را کشت. پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی مناسب بیابد. پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.



خبرنگاری که با کودک مصاحبه میکرد از او خواست تا جای زخمهایش را نشان دهد. پسر شلوارش را بالا زد و با ناراحتی زخم ها را نشان داد، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت : این زخم ها را دوست دارم، اینها خراش های عشق مادرم هستند ...


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آهسته گویمت که فقط نشنود رباب،

از عمر اصغرش

 فقط چند روز مانده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تسليت ماه محرم 1430



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

السلام عليكم يا اباصالح المهدى (عج) السلام عليك يا امين الله فى ارض و حجته على عباده


(يا صاحب الزمان آجرک الله) ماه محرم بر همه ی عاشقان حسين تسليت باد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


داستانک:

پدر داشت روزنامه میخواند. پسر که حوصله اش سر رفته بود پیش پدرش رفت و

گفت: پدر بیا بازی کنیم.

پدر که بی حوصله بود یه صفحه از روزنامه که عکس نقشه دنیا بود تکه تکه

کرد و به پسرش داد و گفت: برو درستش کن.

پسر هم رفت و بعد از مدتی عکس را به پدرش داد. پدر دید پسرش نقشه جهان

رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسید که: نقشه جهان رو از کجا یاد گرفتی؟

پسر گفت: من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم.

وقتی آدمها درست بشن دنیا هم درست میشه!

چرا واسه این پست کامنت میذارین ولی هنو هیشکی اسمشو به ژاپنی ننوشته؟!!!!


آخه چرا؟



خوشتیپه، نه؟!

چند لحظه شادی

یادش بخیر بچه که بودیم میبردنمون پارک می رفتیم مثل مظلوما میچسبیدیم

به میله ی تاب همچین ملتمسانه نگاه میکردیم به اونیکه سوار تاب بود که دلش

بسوزه پیاده بشه بعدم که نوبت خودمون میشد عمرا پیاده میشدیم.


********************


خوش به سعادت این نسل جدید که کلی سرگرمی دارن !

والا سرگرمی نسل ما یه چرخ گوشت بود که دستمونو میکردیم

توش دستمون تا زانو قطع ميشد !



********************



یه زمانی وقتی فحش ناموس میدادی به رفیقت

حکم مرگتو امضا میکردی
. الان میزان صمیمیت و

رفاقتتو نشون میدی ....


یعنی یه همچین آدم های با جنبه ای شدیم ما ،

بهلـــــــــه



********************



با دوستم تو یه ماشین بودیم، بعد دو نفر خارجی

سوار شدن؛


دوستم رفت بپرسه: "اهل کجایین؟"


خیلی با اعتماد به نفس با یه لحن سوالی گفت:



MADE IN?



********************



ازدکمه "اینتر"، رفیق روزهای عصبانیتمان ممنونیم


که زیر بار سخت ترین ضربات دست ما، صداش در نمیاد !




********************



دیروز خواهر شوهر خواهرم خونمون بود.با بابام داشتن در مورد

حیوونای خونگی بحث میکردن...


بابام خیلی جدی برگشته میگه نه من اصن حیوونه خونگی دوس ندارم...

پارسالم بچه ها دوتا دلستر خریدن من کلی باهاشون دعوا کردم.....!


خواهر شوهر خواهرم


من


خب پدر من اون همستره نه دلستر!!!




********************



یه روز رفتم شلوار بخرم فروشنده یه شلوار آورد خوب نبود گفتم این خیلی خزه .

مگه اسکلم اینو بپوشم؟


فروشنده از پشت پیشخون اومد اینور دیدم همون شلوار پای خودشه !




********************


داشتم تلویزیون میدیدم یهو داداشم داد زد:

 کمک کمک ....!


پریدم تو آشپزخونه دیدم از ماکروویو آتیش میزنه

بیرون ! داد زدم چی کار کردی!!!!


با حالت بغض گفت هیچی به خدا فقط داشتم

جورابامو خشک میکردم!!!


منو میگی؟!


تا دو سه دقیقه داشتم تصمیم میگرفتم سرم و تو

کدوم دیوار بکوبم!



********************



از خدا میخوام اگر قراره منو از دنیا ببره


 
۱۰دقیقه قلبش منو خبر کنه

بتونم هارد کامپیوترم رو فرمت کنم


وگرنه واسم ختم نمیگیرن ..




********************



عجب نسلی هستیم ما !


پريشب سر میز شام


برادرم گفت : برو برام آب بیار


گفتم: بروبابا! من خودم از تشنگی دارم ماست

میخورم !




********************



تو کوچه ترقه زدن، پیرزنه دم در وایساده بود

هفت جد یارو رو نفرین کرد


دو دقیقه بعد نوه خودش ترقه زد در حد بمب هیدروژنی!

پیرزنه گفت: قربون قد و بالات مادر مواظب باش
!!!


********************




دارم میرم مسافرت با مامان خداحافظی كردم

بهش میگم آب نمیریزی پشت سرم؟ میگه حالا

برو من سیفون رو برات میكشم!!!! :|


من


مامانم


کل خانواده


بابام : ایول بزن قدش


داداشم : خدایا این شادی از مانگیر


من میدونم.من سر راهیم




********************



نصف شبی یارو زنگ زده میگه شما؟؟؟


گفتم ببخشید گوشیمو اشتباه برداشتم
!



********************


دقت کردید وقتی اس ام اس میفرستید و پیامتون


2تا میشه، اول قسمتهـای ادبی مثل " ؛ ، !" حذف

میکنید؛

وقتی جواب نداد کلماتُ میچسبونیم, مثلا

صبحبخیر بجای صبح بخیر، شبخوش بجای شب

خوش، بسلام بجای سلام برسون...

وای از اس ام اسی که باتمام فشرده سازی فقط

و فقط 2 حرف اضافی داشته باشه و راه نداشته

باشه یک اس ام اس کنی؛

اون موقع از لج همراه اول یا ایرانسل کلی چرت و

پرت اضافه بــه پیام میکنی که پیام اضافی هدر

نره...!!

دریغ از وقتی که صرف فشرده سازی کردیم

بخاطر ده تومن ؛ ینی اگـــه این وقتُ برا درس 


میزاشتیم,
PHDگرفته بودیم..
.

عکس جالب

این عکس رو ببینید بعد توضیحشو تو ادامه مطلب بخونید...




یک بار دیگه م نگاه کنید باورتون نمیشه.


حالا ادامه ی مطلبو بخونید...
ادامه نوشته

یادش بخیر




بچه های نسل امروز هیچوقت رابطه ی نوارکاستو با خودکار بیک نمیفهمن!





                                            از هر دری سخنی...

 


نصیحت کردن در خانواده ها باید ساماندهی بشه ...

 

ینی مثِ معاینه فنی یه برچسب بزنن روت که قبلاً نصیحت شدی،

 

دوباره یکی نیاد در مورد همون موضوع حرف بزنه...


****************

 

هیچ وقت عکسای دوره دبیرستان دختری که دوس دارینُ نگاه نکنین!

 

بذارین تصویر خوبی ازش تو ذهنتون بمونه !!!


****************


وقتی با خانوما بحث میکنین حواستون باشه تیکه و متلک نندازین


بهشون! میدونین چرا؟


چون عین همون تیکه رو 4تا هم خودش میذاره روش


یه جایی بهت میندازه که پیش خودت میگی عجب غلطی کردما!!!!!!!!!!

 

 

****************


هـرکـاری میکنــم آیفـونـم بـه اینتـرنــت وصــل نمیشــه

.
.
.
.
.

.
دکمـه شـو کـه میــزنـم در خــونـه بـاز میشــه
..!!

پس این ملّت دیوانه چی میگن ما با آیفون میایم نت؟؟


****************

من نمیدونم خدا در سوسک چی دید بهش بال داد ولی به آدم نداد!!!


****************


دقت کردین وقتی یکی بهتون میگه: "میخوام یه سوال ازت بپرسم


راستشو بگو"،  یاد تمام کارای بدی که کردین میوفتین؟

 

 



آقای حکایتی رو کیا یادشونه؟؟



کیا به قصه هاش گوش میدادن؟؟؟؟؟؟


 



حالا وقت لبخنده...



ادامه مطلب...
ادامه نوشته

 



تست آلزایمر


تشریف بیارین ادامه مطلب... Animated Gif Simbols (45)

ادامه نوشته

قیافـه اش تابلـو شـده بــود !

گفتـم : چی میـکـشی ؟


گفت : "زجــر"

گفتـم : نـه یعـنی چی مـصـرفـــ میـکنی ؟

گفت : فقط "زنـدگی" . . . . !!!

,

به این میگن هنرمند

کنده کاری روی نوک مداد

 

 

 

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

یادش بخیر...

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت